گریز از خویشتن

شعر و عرفان

گریز از خویشتن

خداداد
شعر و عرفان

گریز از خویشتن

گریز از خویشتن

 جواب این سوال که چرا ناخشنودی انسان، پروسه ای مستمر و پایان ناپذیر است،

 این است که مشکل ما ذاتی و درونی است و آن را با خود به همه جا می بریم.

 اگر مشکل در خارج ما بود با تغییر اوضاع خارجی، حل می شد و ما آرام می گرفتیم.

 اما مشکل ما نداشتن فلان چیز و بهمان امکان نیست بلکه این سیری ناپذیری،

 نوعی گریز از خویشتن و ناتوانی در کنار آمدن با خود است. همه چیز به اصلاحِ درونمان

 و به چشم های ما بستگی دارد و در واقع ما با جمع آوری امکانات و اندوختن اموال،

 در صددیم مشکل اصلی را فراموش کنیم یا آن را به تاخیر و تعویق بیاندازیم.

 مادام که از درون گرسنه ایم، هیچ چیز سیرمان نمی کند و هیچ چیز راضیمان نمی نماید.

دشمن ما نفسانیت خودخواه و افزون طلبی است که در درونمان نشسته است.

مولانا در این باب خوش می گوید:

می گریزم، تا یک رگم جنبان بود                      کَی فــرار از خویشتن آسان بـود

آن  که از  غیری  بود   او  را  فرار                    چون  از او  ببرید، گیرد  او قــرار

من که خصمم هم منم، اندر گریز                     تا  ابد  کار  من آمـد،    خیز  خیز

نه به هند است ایمن و نه درخُتن                    آن که خصم اوست، نفس خویشتن

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 3 مهر 1390 | 21:52 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.